در سال های اخیر، کاستاریکا به دلیل موضع خود در مورد سقط جنین مورد توجه قرار گرفته است. در حالی که به نظر می رسد قوانین کشور سقط جنین را در شرایط خاصی مجاز می داند، مانند زمانی که زندگی یا سلامت زن در خطر است، واقعیت روی زمین اغلب داستان متفاوتی را بیان می کند. این ناهماهنگی بین قانون و عمل در مورد اخیر زنای با محارم به شدت برجسته شد، که به عنوان مثالی تکان دهنده از اینکه چگونه در کاستاریکا، سقط جنین ممکن است فقط به نام قانونی باشد، عمل می کند.
چارچوب قانونی کاستاریکا در مورد سقط جنین در ماده 121 قانون مجازات آن مشخص شده است. زمانی که ادامه بارداری خطری برای زندگی یا سلامت جسمی یا روانی زن باشد و به آسانی قابل درمان نباشد، سقط جنین مجاز است. این استثنا به ظاهر اجازه سقط جنین را در موارد تجاوز جنسی یا زنای با محارم می دهد که سلامت روان زن در خطر است. با این حال، تفسیر و اجرای این قانون تابع عوامل مختلفی از جمله نگرش های اجتماعی، اعتقادات مذهبی و اعمال پزشکی است.
در ژوئن 2023، پرونده ای ظاهر شد که این پیچیدگی ها را به منصه ظهور رساند. دختر 14 ساله ای به نام ماریا در نتیجه زنای با محارم توسط ناپدری اش باردار شد. پرونده ماریا هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی توجه گسترده ای را به خود جلب کرد و بحث هایی را در مورد حقوق باروری، دسترسی به مراقبت های بهداشتی و اجرای قوانین موجود برانگیخت.
در تئوری، ماریا باید طبق ماده 121 میتوانست به سقط جنین قانونی دسترسی داشته باشد. آسیب روانی ناشی از زنای با محارم، همراه با خطرات مرتبط با حاملگی در سنین پایین، ظاهراً معیارهای فسخ قانونی را برآورده میکند. با این حال، واقعیت بسیار پیچیده تر بود. علیرغم اینکه چارچوب قانونی ظاهراً از حق انتخاب او حمایت می کرد، ماریا برای به دست آوردن مراقبت های مورد نیاز با موانع متعددی روبرو شد.
یکی از موانع اصلی عدم تمایل ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی به انجام سقط جنین بود، حتی در مواردی که از نظر قانونی مجاز بود. بسیاری از پزشکان و متخصصان پزشکی در کاستاریکا به مخالفت وجدانی بر اساس اعتقادات شخصی یا مذهبی اشاره می کنند. این بند مخالفت وجدانی به ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی اجازه می دهد تا از انجام سقط جنین بدون مواجهه با عواقب قانونی خودداری کنند. در نتیجه، ماریا برای یافتن یک مرکز پزشکی که مایل به ارائه مراقبتهای لازم به او باشد، تلاش کرد.
علاوه بر این، ننگ اجتماعی پیرامون سقط جنین و زنای با محارم، وضعیت اسفناک ماریا را بیشتر کرد. کاستاریکا، مانند بسیاری از کشورها، با تابوهای فرهنگی ریشه دار و نگرش های محافظه کارانه نسبت به جنسیت و حقوق باروری دست و پنجه نرم می کند. قربانیان زنای با محارم اغلب با سرزنش، شرمساری و طرد شدن مواجه می شوند و بیشتر آنها را از حمایتی که نیاز دارند جدا می کند. در مورد ماریا، ننگ اجتماعی پیرامون زنای با محارم لایه دیگری از پیچیدگی را به شرایط چالش برانگیز او اضافه کرد.
علاوه بر این، ابهامات قانونی و موانع بوروکراتیک دسترسی ماریا به خدمات سقط جنین را پیچیده کرد. در حالی که قانون از نظر تئوری سقط جنین را در موارد محارم مجاز میداند، فقدان دستورالعملهای روشن و روشهای استاندارد میتواند منجر به تاخیر و سردرگمی شود. در مورد ماریا، پیمایش الزامات قانونی و اداری کار دشواری بود که باعث تشدید ناراحتی و عدم اطمینان او شد.
از آنجایی که مورد ماریا هم در سطح داخلی و هم در سطح بینالمللی مورد توجه قرار گرفت، بحثهایی را در مورد نیاز به اصلاحات جامع قوانین سقط جنین کاستاریکا برانگیخت. مدافعان استدلال کردند که چارچوب قانونی موجود، در حالی که از نظر فنی اجازه سقط جنین را در شرایط خاص می دهد، نتوانست به اندازه کافی از زنان و دخترانی مانند ماریا محافظت کند. آنها خواستار دستورالعملهای واضحتر، افزایش دسترسی به خدمات مراقبتهای بهداشتی باروری و مسئولیتپذیری بیشتر برای ارائهدهندگان مراقبتهای بهداشتی شدند که از انجام سقط جنین به دلایل مخالفت وجدان خودداری میکنند.
با این حال، مخالفان اصلاحات سقط جنین با استناد به اعتقادات مذهبی، اعتقادات اخلاقی و نگرانی در مورد تقدس زندگی، در مخالفت خود ثابت قدم ماندند. آنها استدلال کردند که گسترش دسترسی به سقط جنین ارزش های سنتی را تضعیف می کند و حفاظت از زندگی متولد نشده را از بین می برد. این شکاف ایدئولوژیک بر تنشهای فرهنگی و سیاسی گستردهتر پیرامون حقوق باروری در کاستاریکا تأکید کرد.
در پاسخ به پرونده ماریا و گفتمان گستردهتری که ایجاد کرد، برخی از قانونگذاران اصلاحات قانونی را با هدف شفافسازی و گسترش دسترسی به خدمات سقط جنین پیشنهاد کردند. این پیشنهادات از اصلاحات در قانون جزا تا ایجاد برنامه های جامع سلامت جنسی و باروری را شامل می شد. با این حال، پیشرفت به سمت اصلاحات معنی دار آهسته و بحث برانگیز باقی ماند و ماهیت عمیقاً قطبی شده موضوع را منعکس می کند.
در نهایت، داستان ماریا به عنوان یادآور واقعیات تلخی است که زنان و دختران در کاستاریکا هنگام دسترسی به خدمات سقط جنین با آن روبرو هستند. علیرغم مقررات قانونی که ظاهراً به آنها حق انتخاب میدهد، موانع متعدد – از انگ اجتماعی تا مقاومت نهادی – اغلب آنها را از استفاده از این حق اساسی باز میدارد. پرداختن به این موانع نه تنها نیازمند اصلاحات قانونی، بلکه به تغییرات اجتماعی گسترده تر در نگرش نسبت به جنسیت، حقوق باروری و برابری جنسیتی است.
در پایان، مورد ماریا ناهماهنگی بین قانون سقط جنین و عمل در کاستاریکا را برجسته می کند. در حالی که چارچوب قانونی کشور از نظر فنی سقط جنین را در موارد محارم مجاز میداند، واقعیت در محل بسیار پیچیدهتر است. ننگ عمیق اجتماعی، باورهای مذهبی، موانع بوروکراتیک و مقاومت نهادی، همگی به محرومیت از دسترسی زنان و دخترانی مانند ماریا به خدمات سقط جنین کمک می کنند. اصلاحات معنادار نه تنها مستلزم تغییرات قانونی، بلکه تغییر در هنجارهای فرهنگی و نگرش به حقوق باروری است. تنها در این صورت است که کاستاریکا واقعاً می تواند اطمینان حاصل کند که سقط جنین فقط از نظر نام قانونی نیست، بلکه یک واقعیت ملموس برای کسانی است که بیشتر به آن نیاز دارند.